حجت الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه که چند ماه دیگر وارد ششمین دهه از زندگیاش میشود، پلههای ترقی را بسیار سریع طی کرده و امروز بر کرسی ریاست یکی از مهمترین مراکز مطالعاتی فلسفه و حکمت کشور تکیه زده است. این روحانی اهل دزفول که سابقه حضور در جنگ تحمیلی و مجروحیت نیز دارد، همیشه در حوزههای پر چالش و جدی نظام جمهوری اسلامی در حوزه تفکر و فلسفه وارد شده است و بهگونهای عمل کرده است که مخالف و موافق در حوزه فلسفه و اندیشه به منش و اخلاق او احترام میگذارند. متن زیر بخش هایی از گفتگوی صبح نو با عبدالحسین خسروپناه است.
گفتوگوی فلسفه اسلامی و فلسفه غرب
حجت الاسلام خسرو پناه در پاسخ به سوالی در مورد تقویت گرایشهای فلسفه و حکمت اسلامی در مؤسسه حکمت و فلسفه و کم شدن مطالعات فلسفه غرب پس از حضورش در این موسسه گفت: انجمن حکمت و فلسفه بر اساس احیای تراز فلسفی اسلامی شکل گرفت و بنابراین بود که آثار فلسفه اسلامی احیا و منتشر شود و حکمت اسلامی گسترش پیدا کند.
وی ادامه داد: بله در یک مقطعی بیشتر فلسفه غرب و فلسفه علم با رویکرد غربی در اینجا رشد میکرد و توسعه داشت ولی من بهشخصه جزء مدیرانی در حوزه فلسفه هستم که معتقدم باید فلسفه اسلامی و فلسفه غرب پابهپای هم پیش بروند؛ یعنی ما قطعاً باید فلسفه اسلامی را رشد دهیم و وقتی که ما آمدیم هم تلاشمان بر همین بوده که فلسفه اسلامی جایگاه خودش را پیدا کند ولی مقصود ما از فلسفه اسلامی چیست؟
خسروپناه افزود: اگر صرفاً فلسفه مشاء و حکمت متعالیه و احیای آثار این بزرگان است که قطعاً کار خوب و لازمی است و مؤسسه برای همین بنا شده که این کار دارد انجام میشود. مثلاً فرض کنید ما کارهایی که تحت عنوان تعلیقات ابنسینا هست یا مثلاً آثار منطق سنتی است؛ احیا و چاپ میکنیم یا برخی کتب دیگر که در دست تصحیح و انتشار است مثل آثار لوکری یا خواجه نصیرالدین طوسی یا بعضی بزرگان دیگر ولی وقتی من میگویم فلسفه اسلامی فراتر از این است به نظرم فلسفه اسلامی فلسفهای است که با استفاده از میراث گذشته خودش میتواند به پرسشهای معاصر و امروز جواب دهد.
وی گفت: پرسشهای امروز را فلسفه غرب تولید کرده و به همین خاطر نمیگویم تضارب، نمیگویم تقابل یا تعاند میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب باید صورت بگیرد تا فلسفه اسلامی خودش را در زمان و موقعیت معاصر خودش ببیند.
خسرو پناه تصریح کرد: ما در روایت داریم «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس» انسانی که عالم به زمانش باشد گرفتار هجمههای شبهات قرار نمیگیرد. اگر فلسفه اسلامی گفتوگو با فلسفه غرب نداشته باشد و با مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی و خداشناختی خودش پاسخ به پرسشهای فلسفه غرب ندهد؛ این میشود فلسفه و ۵۰۰ سال قبل؛ پس بنابراین به لحاظ مدیریتی مؤسسه حکمت و فلسفه باید همیشه فلسفه اسلامی و غرب را پا به پای هم پیش ببرد. به همین خاطر ما گروه فلسفه غرب را تقویت کردیم و اعضای جدید برایش گرفتیم؛ در عین حال اعضای جدید برای فلسفه اسلامی هم گرفتیم و در عین حال یک گروه راه انداختیم بهنام فلسفه علوم انسانی اسلامی.
وی ادامه داد: یعنی حالا این فلسفه اسلامی که گفتوگو میکند با غرب بیاید و پرسشهای فلسفی علوم انسانی را پاسخ دهد که بتواند به تحول علوم انسانی برسد. الان دغدغهای که مقام معظم رهبری بارها و بارها در مورد علوم انسانی اسلامی فرمودند و وقتی تاکید میکنند باید مبانی علوم انسانی ما اسلامی و قرآنی بشود؛ این کار فیلسوفان است که انجام دهند و ما تلاش کردیم با نشستهای متعددی که تحت عنوان فلسفه و زیستشناسی، فلسفه و فیزیک، فلسفه و اقتصاد، فلسفه و علوم انسانی، فلسفه و هنر و … داشتیم این غرض را تأمین کنیم. لذا گروههایی مثل حکمت هنر دینی یا فلسفه علوم انسانی اسلامی با مصوبه هیأت امنا شکل گرفته که در واقع حاصل این گفتوگوی فلسفه اسلامی و فلسفه غرب است.
پارهای از مباحث علوم عقلی هیچ تأثیر و نقشی در حیات اجتماعی ما ندارند
خسروپناه در مورد فلسفه های مضاف گفت: پارهای از مباحث علوم عقلی هیچ تأثیر و نقشی در حیات اجتماعی ما ندارند و باید از این جهت پالایش پیدا کند. مباحثی در جامعه مورد نیاز است که فلسفه به آنها نپرداخته و باید بپردازد، البته باید این را عرض کنم که از برکات جمهوری اسلامی همین بود که این بحثها توسعه پیدا کرد، مثلاً ما قبل از انقلاب با ابداعی که مرحوم علامه طباطبایی کرد، مباحث معرفتشناسی یک رویکرد و نگاه مستقلی پیدا کرد و در اصول فلسفه و روش رئالیسم در ۲جلد نخست قبل از اینکه وارد مباحث احکام کلی وجود شود، به مباحث معرفتشناسی پرداخت که این کار در نوع خود کار ارزندهای بود، که هر چند بیشتر دغدغه ایشان نقد مارکسیسم بود، ولی آن را با رویکرد فلسفه اسلامی انجام داده است.
وی ادامه داد: به هر حال استاد شهید مطهری هم همین راه را ادامه داد و بعد هم بزرگانی، مثل آیتالله مصباح و آیتالله جوادی آملی و آیتالله سبحانی هم کتابهایی بهعنوان آموزش فلسفه، معرفتشناسی در قرآن و نظریه المعرفه تدوین کردند و بعد شاگردان این ۲ بزرگوار آمدند و کتابهای مستقلی در حوزه معرفتشناسی نوشتند. این یک حرکت ابداعی و ابتکار نوآورانهای بود که باید این را از برکات انقلاب اسلامی و حرکت حضرت امام (ره) بدانیم، ولیسخن در این است که ما به مباحث زیادتری نیازمندیم که باید به فلسفه افزوده شود و فلسفههای مضاف ایجاد شود.
وی افزود: با این تفاسیر تحقیقاتی را که در باره فلسفه مضاف انجام دادم، به این نتیجه رسیدم که نخست باید با یک روششناسی، فلسفه مضاف را شناسایی کرد و آن روش این است که برویم و تمام مصادیق فلسفه مضاف را که فیلسوفان غربی انجام دادهاند، مثل فلسفه اخلاق، فلسفه دین، فلسفه زبان، فلسفه تاریخ، فلسفه اقتصاد، فلسفه علم و فلسفههای مضاف دیگر را شناسایی و بررسی کنیم تا ببینیم وقتی غربیها سخن از فلسفه علم یا فلسفه سیاست یا فلسفه دین یا فلسفه عشق و محبت یا هر فلسفه دیگری، مثل فلسفه رسانه، فلسفه تکنولوژی را دارند مقصودشان چیست؟
فلسفههای مضاف به چهار دسته تقسیم میشوند
وی ادامه داد: و بعد ببینیم که آیا این حدود، قریب به صد نوع فلسفه مضاف که غربیها کار کردهاند، این ۱۰۰ نوع، که به تعبیری ۱۰ مصداق است به چند مدل فلسفه مضاف بر میگردند؟ من وقتی بررسی کردم دیدم مجموعاً فلسفههای مضاف به چهار دسته تقسیم میشوند: فلسفه مضاف به علوم با رویکرد منطقی، فلسفه مضاف به علوم با رویکرد تاریخی، فلسفه مضاف به واقعیتها و حقایق با رویکرد منطقی، فلسفه مضاف به واقعیتها با رویکرد تاریخی.
خسروپناه گفت: این چهار مدل، مدلی است که از آثار غربیها بهدست میآید. وقتی گفته میشود رویکرد منطقی یا رویکرد تاریخی، یا فلسفه مضاف با علوم و حقایق، اینها تعریفهای ویژهای دارند، فلسفه مضاف به علوم، دانشهایی هستند که به پرسشهای بیرونی مضافالیه خود پاسخ میدهند و وارد مسائل درونی علمی مضافالیه نمیشوند، مثلاً وقتی میگویند: فلسفه فیزیک، پرسش از چیستی و روش فیزیک دارد. رابطه فیزیک با علوم دیگر را مطرح میکند و کاری و بحثی راجع به مسائل فیزیک، مانند وزن و جرم و حرکت ندارد. فلسفههای مضاف به واقعیتها، دانشهایی هستند که به پرسشهای درونی واقعیتهای نفس الامری؛ اعم از واحد حقیقی، اعتباری، موجودات مجرد و مادی میپردازند، مثل فلسفه نفس که از جوهریت یا عرضیت، مادیت یا تجرد نفس بحث میکند.
وی افزود: این ۲دسته از فلسفههای مضاف به علوم و واقعیتها ممکن است با رویکرد تاریخی یا منطقی بحث شوند، حال مقصود از رویکرد تاریخی چیست؟ یعنی اگر مسائل دانش را با صرف نظر از هویت تاریخی مطالعه کنید، چون هر علمی در یک عصری تحقق پیدا کرده و یک مسأله تاریخی را پشت سر گذاشته اگر ما بدون توجه به بستر تاریخی، سؤالهای آن دانش را، حالا یا سؤالهای درون یک دانش یا سؤالات برون دانش را در مقام بایسته و هنجار و منطقی پاسخ دهیم، از این تعبیر میکنیم به رویکرد منطقی. مثلاً فرض کنید فلسفه اسلامی پرسشهایی دارد، فیزیک پرسشهایی دارد، پرسشهای هستیشناسانه یا پرسشهای طبیعتشناسی، اینها را بدون توجه به تاریخ موضوع آن علم اینکه مثلاً جسم چه تطور تاریخی پیدا کرده است؟ وجود و واقعیت چه تطور تاریخی پیدا کرده است؟ پاسخ به این سؤالها با رویکرد منطقی انجام میگیرد.
نباید نسبت به مخالفان حکمت صدرایی موضع سلبی داشته باشیم
وی در بخش دیگری از این صحبت های خود گفت: ما هیچ موقع نباید نسبت به مخالفان حکمت صدرایی موضع سلبی داشته باشیم و نباید تفسیر امنیتی هم بکنیم؛ چون الان حکمت صدرایی در کشور ما رایج است و حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب به آن گرایش داشتند؛ نباید اگر یک عده در کشور ما مخالفت داشتند با حکمت صدرایی ما بگوییم اینها حتماً با نظام زاویه دارند یا مثلاً یک نگاه امنیتی به آنها بکنیم. اصولاً اگر حکمت صدرایی به نقد کشیده نشود؛ رشد نمیکند. ما باید کاملاً بستر را آماده کنیم که نقد بشود اما توجیهگری نشود و بولدزری نقد نکنند و غوغاسالاری نکنند. میدان دهید نقد کنند. ملاصدرا هم وحی منزل نیست؛ کلامش قطعاً نقدهایی دارد. من خودم هم نقدهایی دارم و باید این فلسفه تکامل پیدا کند بالندگی پیدا کند.
نظر شما